ابن سينا

تاریخ ارسال:د, 10/11/1396 - 16:15

مهدى محقّق به نام آنکه گنج جسم و جان ساخت یا من لا یرجى الشّفاء إلّا من جوده و لا یطلب النّجاة إلّا من فیض وجوده، فى کتابه إشارات إلى حقائق الملک و الملکوت و فى خطابه تنبیهات على کیفیة الوصول إلى قدس الجبروت.

ابو على حسین بن عبد اللّه بن سینا که در اروپا به اویسنّاAvicenna مشهور است در سال 370 ه/ 980 م متولّد شد و در 428 ه/ 1037 م رخت ازین جهان بربست. حاصل زندگى نسبة کوتاه این نابغه دوران، تربیت شاگردان دانشمند و مبرّز و تألیف کتابهاى علمى و مفید بود. شاگردان او همچون بهمنیار بن مرزبان و ابو عبید جوزجانى و ابو عبد اللّه معصومى و ابو الحسن على نسائى و ابن زیله و مانند اینها هر یک به سهم خود اندیشه ها و افکار استاد را، به شرق و غرب عالم اسلامى، گسترش دادند. آثار ارجمند شیخ بسیار زود از دروازه هاى حوزه هاى علمى کشورهاى اسلامى بیرون رفت و تا قلب اروپا مراکز علمى و معاهد فلسفى را منوّر و درخشان ساخت.

پیش از ابن سینا، حنین بن اسحاق با ترجمه متجاوز از صد اثر از جالینوس دانشمند فرغامسى، آن پزشک نامدار را به عنوان سید الطّبّ به عالم اسلام معرّفى کرد و همچنین ابو نصر فارابى با نقل و تحلیل آثار ارسطو، آن فیلسوف عهد باستان  را به عنوان حکیم على الاطلاق بر جهان علمى اسلام عرضه داشت، ولى ظهور ابن سینا و احاطه او به طبّ و فلسفه و گسترش و نوآورى هاى او در هر دو فن، ارسطو و جالینوسى تازه نفس را وارد میدان علم و تمدّن اسلامى کرد و الحق که او نمونه اى کامل از طبیب فاضل و فیلسوف کاملى بود که جالینوس توصیف آن را در رساله: فى أنّ الطّبیب الفاضل یجب أن یکون فیلسوفا بیان داشته بود، چنانکه اثر اندیشه ابن سینا در همه پزشکان و فیلسوفان پس از او در جهان اسلام نمودار و نمایان است.

در این مقدّمه کوتاه مجال آن نیست که به شرح احوال و بر شمردن آثار این حکیم بزرگ بپردازیم. چه آنکه صدها کتاب و مقاله به زبانهاى مختلف در شرح احوال و افکار او نوشته شده و براى آگاهى از آثار فراوان او در زمینه هاى مختلف علوم اسلامى کافى است که خوانندگان به دو کتاب: مؤلّفات ابن سینا از جورج قنواتى (قاهره 1950 م.) و فهرست نسخه هاى مصنّفات ابن سینا از دکتر یحیى مهدوى (تهران 1333 ه ش.) مراجعه بفرمایند و مناسب حال و مقام در این گفتار آن است که کلماتى چند درباره دو اثر مهمّ او یعنى شفا و قانون آورده شود.

ابن سینا کتابهاى متعدّدى در فلسفه از جمله کتاب النّجاة، و الإشارات و التّنبیهات، و عیون الحکمة، و دانشنامه علائى به رشته تحریر درآورده، ولى از همه مهمتر و مبسوطتر کتاب شفاى اوست که در واقع نخستین دائرة المعارف علوم و فلسفه در عالم اسلام به شمار مى آید، چنانکه مهمترین و مفصّل ترین کتاب هاى پزشکى او، کتاب قانون است که ظهور آن کتابهاى پیشین را متروک و منسوخ کرد [1].

برخى از دانشمندان بر تسمیه این دو کتاب خرده گرفته که شفا مناسب با پزشکى است و قانون با فلسفه تناسب دارد و برخى دیگر در توجیه این نامگذارى گفته اند که ابن سینا با این عمل خواسته بفهماند که اهمّیت طبّ نفوس نزد او کمتر از طبّ اجساد نیست و نیز فلسفه او متأثّر از طبّ و طبّ او متأثّر از فلسفه بوده است[2]  و این تعبیر پیشینیان که فلسفه طبّ روح و طبّ فلسفه بدن است، ناظر به همین  حقیقت مى باشد .[3]

ابن سینا در کتاب شفا از هیچ بحث و مطلبى در فلسفه و علوم فروگذارى نکرده و آن را به گونه اى تدوین کرده که خوانندگان آن از کتابهاى دیگر بى نیاز باشند، چنانکه خود مى گوید:

«و قد قضیت الحاجة فى ذلک فیما صنّفته من کتاب الشّفاء العظیم المشتمل على جمیع علوم الاوائل حتّى الموسیقى بالشّرح و التّفصیل» [4] و در جایى دیگر گوید:

«و من أراد الحقّ على طریق فیه ترضّ ما إلى الشّرکاء و بسط کثیر، و تلویح بما لو فطن له استغنى عن الکتاب الآخر، فعلیه بهذا الکتاب» [5].

نظر به اهمیت این کتاب بوده است که او خود در زمان حیاتش با وجود مشاغل ادارى و گرفتاریهاى دنیوى به تدریس آن مى پرداخته است. چنانکه بیهقى مى گوید: «طالبان علم هر شب در خانه استاد جمع مى شدند. ابو عبید پاره اى از کتاب شفاء، و معصومى پاره اى از قانون، و ابن زیله پاره اى از اشارات، و بهمنیار پاره اى از حاصل و محصول را بر او قرائت مى کردند». [6] درباره کیفیت تدوین شفا بهترین مأخذ همان سرگذشت ابن سینا است که به وسیله شاگردش ابو عبید جوزجانى تدوین و تکمیل شده و ارباب تراجم احوال حکما، همچون قفطى و ابن ابى اصیبعه و بیهقى و شهرزورى از آن استفاده و در کتابهاى خود نقل کرده اند. این ابو عبید که از نزدیک ترین شاگردان و ملازمان استاد بوده، کیفیت پیوستن به استاد و ملازمت او را که حاوى بسیارى از نکات مهم در روش علمى ابن سینا و چگونگى تدوین آثار اوست، به تفصیل شرح داده که در نسخه هاى کتاب شفا پیش از مقدّمه ابن سینا نقل شده است و چون سخنان ابو عبید از اهمّیت فراوانى برخوردار است، مناسب دانسته شد که ترجمه فارسى آن در این گفتار آورده شود:

«دوستى و رغبت من در علوم حکمى و اقتباس از معارف حقیقى مرا به ترک  خانه و دیار و مهاجرت به بلاد اقامتگاه شیخ الرّئیس- خداوند روزگار او را پایدار بداراد- فرا خواند؛ زیرا اخبارى که از او به من رسید و سخنانى که از او بر من عرضه شد، موجب گردید که از میان کسانى که مذکور به این صناعت و منسوب به این علم اند؛ فقط به او روى آورم. از اخبارى که از او به من رسیده بود این که او در عنفوان جوانى که هنوز دو دهه از عمر او نگذشته بود، ماهر در این علوم شده و کتابهاى بسیارى تألیف کرده است؛ جز آنکه او به آثارش کم توجّه و به ضبط نسخه هاى آنها بى اعتنا بوده است. ازین روى رغبت من راست آمد که قصد او کنم و به ملازمتش بپیوندم و از او خواهش و التماس کنم که بر تألیف اهتمام ورزد و من به ضبط تألیفات او همّت گمارم.

سپس من به سوى او شتافتم هنگامى که در گرگان اقامت داشت و سنّ او قریب به سى و دو سال بود و در آن هنگام او گرفتار خدمت سلطان و تصرّف در اعمال او شده بود و این امر همه اوقات او را اشغال مى کرد و فقط در فرصت هاى کم بود که در آن قسمتى از منطق و طبیعیات را بر من املا کرد و هر گاه از او مى خواستم که کتابهاى بزرگ و شروح را تألیف کند، مرا به متون و شروحى که در دیار خود تألیف کرده بود، حواله مى داد و شنیده بودم که آن تألیفات متفرّق و متشتّت گشته و مالکان نسخه هاى آنها بر خواهندگان بسیار بخل مى ورزند. امّا او عادت نداشت که براى خود نسخه اى نگه دارد. همچنانکه از عادتش نبود که کتاب را از روى دستور (پیش نویس) بنویسد و یا از سواد به بیاض درآورد، بلکه نسخه اى را مى نوشت و یا املا مى کرد و آن را به خواهندگان آنها مى بخشید و با وجود این خود گرفتار محنت هاى پى در پى شده و کتابهایش در معرض دستبرد حوادث قرار گرفته بود.

من چند سالى با او ماندم و از گرگان به رى و از رى به همدان نقل مکان کردیم و او به وزارت ملک شمس الدّوله مشغول گردید و این اشتغال او مایه اندوه و تباهى روزگار ما شد و امید ما از به دست آوردن تألیفات نایاب او سست گردید و از او خواستیم که آنها را دوباره بنویسد و او در پاسخ گفت: «وقت من به اشتغال به الفاظ و شرح آنها نمى رسد و نشاطى هم براى آن ندارم. اگر مى خواهید با آنچه که براى من میسّر است کتابى جامع بر ترتیبى که مرا پیش آید، براى شما تألیف مى کنم». ما بدان رضایت دادیم و خواستیم که از طبیعیات آغاز کند و او چنین کرد و نزدیک بیست ورقه نوشت. سپس مشاغل سلطانى سبب انقطاع این کار گردید.

روزگار ضربات خود را وارد ساخت و آن سلطنت منقطع گردید و او مصمّم شد که در قلمرو آن دولت نماند و به آن خدمت برنگردد و اندیشه اش بر این استوار گشت که راه احتیاط و سبیل مطلوب او اینست که پنهان بماند و فرصتى طلبد تا از آن دیار دور گردد و من این خلوت و فراغت او را مغتنم شمرده و او را وادار به تمام کردن کتاب شفا کردم و او خود با جدّى وافر به تصنیف آن روى آورد و طبیعیات و الهیات را- به جز کتاب الحیوان و کتاب النّبات- در مدّت بیست روز به پایان رساند بدون اینکه به کتابى حاضر مراجعه کند و فقط بر طبع خود اعتماد کرده بود. او از منطق آغاز کرد و خطبه و آنچه را که به آن مربوط بود، نوشت.

سپس اعیان آن دولت بر پنهانى او خشم گرفتند و عزلت و جدائى او را ناخوش داشتند و گمان بردند که آهنگ مکیدت دارد و یا میل بر دشمنى را در سر مى پروراند. برخى از خادمان خالص او کوشیدند او را در مهلکه اى بیفکنند تا از اموال او بر متاع دنیا دست یابند و جماعتى از شاگردان او- که سابقه احسان او به آنان اگر به یاد مى آوردند باید مانع از آزردن او مى شد- بدخواهان را بر محلّ اختفاى او آگاه ساختند و سپس او گرفتار شد و به قلعه فردجان محبوس گردید و به مدّت چهار ماه در آنجا ماند تا آنکه اسباب آن ناحیه بر فیصله امر تقرّر یافت و منازعان آنجا را رها کردند و او آزاد گشت و در بازگشت به وزارت نامزد شد و او اعتذار جست و مهلت خواست سپس او را معذور داشتند. او در آنجا به منطق مشغول گشت و کتابهائى در اختیار او قرار گرفت و پا به پاى آن کتب و بر روشى که قوم در آنها اتّخاذ کرده بودند آن را عرضه داشت و بر روشى سخن گفت که اقوال آنان را مورد انکار قرار دهد، از این روى منطق به طول انجامید و در اصفهان پایان یافت.

و امّا ریاضیات را بر روش اختصار در زمان گذشته نوشته بود و سپس آن را به کتاب شفا افزود و کتاب الحیوان و النّبات را نیز تألیف کرد و از این کتاب ها فارغ گشت و در بیشتر کتاب الحیوان از کتاب ارسطوطالیس فیلسوف پیروى کرد و اضافاتى را بر آن افزود و در این هنگام سنّ او به چهل رسیده بود» [7].

ابن سینا خود در آغاز منطق شفا مقدّمه اى دارد که در آن ترتیب تألیف کتاب و روشى را که در آن بکار برده با مقایسه با روشى که در کتابهاى دیگر خود منظور نموده بیان مى دارد و چون این مقدّمه خود داراى فوائد علمى است و نیز مکمّل مقدّمه ابو عبید است؛ ترجمه فارسى آن نیز در این گفتار یاد مى گردد:

«غرض ما در این کتاب، که امیدواریم روزگار مهلت ختم آن و توفیق خداوند نظم آن را براى ما میسّر گرداند، اینست که نتیجه اصولى را که در علوم فلسفى منسوب به قدما مورد تحقیق قرار داده ایم در آن بیاوریم. همان اصول که بر نظر مرتّب و محقّق پایه نهاده شده و با نیروى فهم بر ادراک حق استنباط گردیده و در رسیدن به آن زمانى دراز کوشش شده است، تا آنکه پایان آن بر جمله اى استوار گردیده که اکثر آراء بر آن متّفق و پرده هاى اهواء از آنها مهجور است.

در تدوین این کتاب نهایت کوشش خود را بکار بردم که بیشتر مباحث این صناعت را در آن بگنجانم، و در هر جائى به موارد شبهه اشاره کنم و آنها را به اندازه توانایى خود با آشکار نمودن حقیقت حلّ نمایم و همراه با اصول، فروع را یادآور شوم؛ مگر آنچه را که اطمینان داریم که تبصیر و تصویر آن بر مستبصران منکشف و متحقّق است، و یا آنچه را که از یاد من رفته و براى فکر من آشکار نگردیده است.

در اختصار الفاظ و دورى از تکرار نهایت جدّ و جهد را به کار بستم؛ مگر آنچه که از روى خطا و سهو واقع شده است و در نقض مکتب هائى که بطلان عقائدشان آشکار است و یا تقریر و تعریف اصول و قوانین ما را از اشتغال به آن مذاهب بى نیاز مى کند، از تطویل و بسیار گویى اجتناب کردم و در کتابهاى پیشینیان مطلب مهمّى یافت نمى شود که من آن را در این کتاب یاد نکرده باشم و اگر در جائى که عادت اثبات مطلبى در آنجا باید باشد آن مطلب یاد نگردیده در جائى دیگر که من آن را مناسب تر دانسته ام یافت مى شود و آنچه را هم که فکر من آن را دریافته و نظر من آن را بدست آورده، خاصّه در علم طبیعت و ما بعد طبیعت و منطق، به کتاب  افزودم. عادت بر این جارى شده است که دانشمندان مطالبى را که ارتباط با منطق ندارد، بلکه جزء صناعت حکمت یعنى فلسفه اولى است، همراه با مبادى منطق ذکر کنند و من از این عمل خوددارى جستم و زمان را بدان تباه نساختم و ذکر آن مطالب را براى جاى خود به تأخیر انداختم.

سپس اندیشیدم که کتابى دیگر پس از این کتاب تألیف کنم و آن را کتاب اللّواحق بنامم که آن به آخر عمرم پایان پذیرد و به اندازه اى که هر سال تمام مى شود مورّخ گردد و آن کتاب همچون شرحى براى این کتاب و تفریعى براى اصول آن و بسطى براى معانى موجز آن خواهد بود.

غیر از این دو کتاب، مرا کتابى دیگر است که من در آن فلسفه را بنا بر آنچه که در طبع است و رأى صریح آن را ایجاب مى کند آوردم و در آن جانب شریکان این صناعت رعایت نشده و از مخالفت با آنان پرهیز نگردیده، آن گونه که در غیر آن کتاب پرهیز شده است و این کتاب همان کتاب است که من آن را فى الفلسفة المشرقیة موسوم ساخته ام.

امّا این کتاب (الشّفاء) مطالب آن بیشتر بسط داده شده و جانب شریکان مشّائى بیشتر رعایت گردیده است و آنکه طالب حقّى است که در آن شائبه اى نباشد، بدان کتاب (فى الفلسفة المشرقیة) روى آورد و آنکه طالب حقّى است که در آن رضایت مندى شریکان و بسط فراوان در آن باشد و نیز روشنگر چیزى باشد که اگر فهمیده گردد از کتاب دیگر بى نیاز مى شود، باید به این کتاب (کتاب الشّفاء) بپردازد.

در افتتاح این کتاب از منطق آغاز کردم و کوشیدم که در آن ترتیب کتابهاى صاحب منطق (ارسطو) را رعایت کنم و اسرار و لطائفى در آن وارد ساختم که در کتابهاى موجود یافت نمى شد، پس از آن به علم طبیعى پرداختم و در این صناعت نتوانستم در بیشتر اشیاء به محاذات و پیروى تصانیف و تذاکیر پیشوا (ارسطو) گام بردارم، سپس به علم هندسه روى آوردم و کتاب اسطقسّات اقلیدس را با لطافتى خاص مختصر کردم و شبهه هاى آن را گشودم و بر همین اکتفا کردم، و همزمان با آن به همان کیفیت کتاب مجسطى در هیئت را مختصر کردم که با وجود اختصار بیان و تفهیمى را در برداشت و بعد از فراغت از آن اضافاتى را که دانشجو واجب است براى تکمیل آن صناعت بداند و در آن احکام رصدیه را با قوانین طبیعى مطابقت دهد به آن افزودم، پس از آن کتاب المدخل فى الحساب را به اختصار آوردم و سپس صناعت ریاضیون را با علم موسیقى بر وجهى که براى خود آشکار بود با بحثى طویل و نظرى دقیق به پایان رساندم و پس از آن کتاب را با علمى که به ما بعد الطّبیعه منسوب است با اقسام و وجوه آن ختم و در آن به گونه اجمال در علم اخلاق و سیاسات اشاره کردم تا اینکه در آن کتابى مفرد که جامع باشد، تألیف کنم.

و این کتاب با وجود خردى حجم داراى علم بسیار است و از متامّل و متدبّر آن تقریباً چیزى از این صناعت فوت نمى گردد و داراى زیاداتى است که عادةً در کتابهاى دیگر یافت نمى شود.» [8] از کتاب اللّواحق که ابن سینا در مقدّمه خود یاد کرده اثرى در دست نیست او در جاهاى دیگر نیز اشاره به این کتاب کرده است؛ از جمله در پایان موسیقى شفا مى گوید:

«و لنقتصر على هذا المبلغ من علم الموسیقىّ و ستجد فى کتاب اللّواحق تفریعات و زیادات کثیرة ان شاء اللّه تعالى» [9] و در آغاز کتابى که با نام منطق المشرقیین چاپ شده، پس از ذکر کتاب شفا چنین گوید: «و سنعطیهم فى اللّواحق ما یصلح لهم زیادة على ما أخذوه و على کلّ حال فالاستعانة باللّه وحده» [10].

از کتاب الفلسفة المشرقیة او هم فقط قسمتى که درباره منطق است به نام منطق المشرقیین به دست ما رسیده و برخى از دانشمندان معتقدند که مراد ابن سینا از مشرقیین علماى مشّائى بغداد هستند در برابر مغربیین که به شارحان ارسطوئى همچون اسکندر افرودیسى  [11] و ثامسطیوس  [12] و یحیى النّحوى  [13]اطلاق  مى شود [14] و ابن سینا در کتاب الانصاف خود میان این دو گروه یعنى مشرقیین و مغربیین به انصاف و حکمیت برخاسته و صد و بیست و هشت هزار مسأله را در آن کتاب ذکر کرده است.[15] افکار فلسفى ابن سینا در شفا به وسیله شاگردان و شاگردان شاگردان او بسیار سریع منتشر شد. بهمنیار بن مرزبان شاگرد ابن سینا در تدوین کتاب التحصیل  [16] تحت تأثیر مستقیم استاد خود بود و شاگرد برجسته بهمنیار، ابو العباس لوکرى، کتاب بیان الحقّ بضمان الصّدق  [17] را تألیف کرد و به وسیله او فلسفه مشّائى که مبتنى بر عقاید و آراء فارابى و ابن سینا بود در خراسان منتشر شد .[18]

با وجود اینکه غزّالى کتاب تهافت الفلاسفه را در ردّ بر عقاید و افکار فیلسوفان مشّائى نوشت و لبه تیز تیغ آن متوجّه دو شخصیت بزرگ فلسفى، فارابى و ابن سینا بود. کمتر فیلسوف و متکلّمى را در حوزه علوم و تمدّن اسلامى مى توان  یافت که تحت تأثیر ابن سینا قرار نگرفته باشد، از شهرستانى و فخر رازى و نصیر الدّین طوسى گرفته تا نسفى و ایجى و تفتازانى. در آثار همه اینها ردّ پاى ابن سینا و فلسفه سینوى به نحو آشکار مشاهده مى شود. شهرت شفاى ابن سینا بسیار زود از دامنه حوزه هاى علمى شرق تجاوز کرد و در مدارس مغرب زمین گسترش یافت. هنوز یک قرن از وفات ابن سینا نگذشته بود که ترجمه هاى پاره اى از شفاى او آغاز شد و به سرعت در عاصمه هاى بزرگ اروپایى راه یافت و این نفوذ چنان بود که در اوائل قرن سیزدهم، مکتب «سینوى لاتینى» در برابر «ابن رشد لاتینى» کاملًا چهره خود را نمایان ساخت و بزرگانى همچون روجر بیکن  [19] و البرت کبیر [20] به آثار علمى ابن سینا توجّه خاصّى مبذول داشتند و بزرگانى دیگر همچون گیوم دورونى  [21] و توماس اکویناس  [22] از ترس نفوذ او در صدد معارضه و ردّ و نقض او برآمدند و این نشان دهنده اثر عمیق ابن سینا در حرکت فکرى گسترده دانشمندان دین و فلسفه در زمانى است که فلسفه مدرسه اى (اسکولاستیک) در اوج ترقّى و تعالى خود بوده است.

مسائلى که ابن سینا در الهیات شفا درباره ذات و صفات واجب الوجود و کیفیت صدور عالم از او و رابطه خالق با مخلوق و همچنین نحوه توفیق میان عقل و نقل بیان داشته از مهمترین موضوعاتى بوده است که استادان دانشکده الهیات پاریس را مدّتها به خود مشغول داشته است  [23]. على رغم توجّه شدید اروپائیان به  آثار فلسفى ابن سینا و بحث و فحص در مطالب آن، در عالم اسلام خاصّه در حوزه هاى علمى اهل تسنّن موج شدیدى بر علیه او برخاست، تا بجایى که سنّت فلسفى او را شومى روزگار محسوب داشتند [24] و شفاى او را شقا [25] و خوانندگان آن را بیمار خواندند [26] و کذب ابن سینا را حتّى در دم واپسین یاد کردند [27] و کتاب شفا را در ملأ عام سوزاندند [28]و وقاحت را تا جایى رساندند که ابن سینا را از جمله مخانیث دهریه خواندند [29]و این در حالى است که در حوزه هاى علمى تشیع از او با جلالت و بزرگى یاد مى کردند. میر داماد استرآبادى او را رئیس فلاسفة الإسلام [30] و رئیس المشّائیة من فلاسفة الاسلام  [31] مى خواند و به شریک بودن با او در ریاست افتخار مى کند [32]و صدر الدّین شیرازى او را شیخ الفلاسفة مى خواند [33] و از شفاى او و تحصیل شاگرد او، بهمنیار بن مرزبان، به عنوان کتب اهل فن استناد مى جوید. [34] مهم ترین بخش کتاب الشّفاء بخش الهیات است. در کتب فلسفه اسلامى از الهیات تعبیر به علم ما بعد الطبیعة و فلسفه اولى و علم الهى شده است. وجه تسمیه به الهیات آن است که ثمره و نتیجه این علم شناخت خداوند و فرشتگان اوست و ما بعد الطّبیعه از آن جهت است که در معرفت، پس از شناخت طبیعیات محسوسه قرار مى گیرد و هر چند که در وجود قبل از طبیعت است و این علم فلسفه اولى است براى آنکه معرفت مبادى اولیه و صفات عامّه و کلیه اى که وسایل شناخت آن مبادى هستند از این علم به دست مى آید. [35] علم الهى نیز تعبیر دیگرى از الهیات است. در هر حال به هر اسمى که خوانده شود این قسم از شریف ترین اجزاء فلسفه به شمار مى آید و فیلسوفان اسلامى از یعقوب بن اسحاق کندى گرفته تا صدر الدین شیرازى و بالاخره حاج ملا هادى سبزوارى درباره فضیلت و شرافت این علم سخن گفته اند.

کندى مى گوید که شریف ترین و عالى ترین قسم فلسفه همان فلسفه اولى است که به وسیله آن شناخت خدا که علّت هر حقّى است حاصل مى شود؛ از همین جهت فیلسوف اتمّ و اشرف آن کسى است که احاطه به این علم اشرف داشته باشد، زیرا علم به علّت اشرف از علم به معلول است. [36] صدر الدین شیرازى درباره الهیات گوید که آن برترین علم به برترین معلوم  است، برترى این علم بدان جهت است که یقینى است و تقلید را در آن- همچون سایر علوم- راه نیست و برترى معلوم آن از این روى است که معلوم آن حق تعالى و صفات فرشتگان مقرّب و بندگان مرسل و قضا و قدر و کتب و لوح و قلم اوست در حالى که معلوم در سایر علوم اعراض و کمیات و کیفیات و استحالات و مانند آن است [37] و در جائى دیگر مى گوید که این علم آزاد است و نیازمند و متعلّق به غیر خود نیست و سایر علوم به منزله بندگان و خادمان این علم اند زیرا موضوعات علوم دیگر در این علم به اثبات مى رسد و همه دانشمندان از آن جهت که دانشمنداند خانواده و خادم علم الهى اند زیرا که در اخذ مبادى علوم و کسب ارزاق معنوى خود بدو نیازمند هستند. [38] حاج ملا هادى سبزوارى درباره آن مى گوید: «سیما العلم الالهى الّذی له الرئاسة الکبرى على جمیع العلوم و مثله کمثل القمر البازغ فى النّجوم»[39] اهمیت علم الالهى یا الهیات و استوارى و اتقان این قسمت از کتاب شفاى ابن سینا موجب شد که این کتاب مورد توجّه دانشمندان قرار گیرد و شروح و حواشى و تعلیقات فراوانى بر آن نوشته شود که از میان مهمترین آنها مى توان از آثار زیر نام برد:

1- ابن رشد کتابى به نام فى الفحص عن مسائل وقعت فى العلم الالهى فى کتاب الشّفاء لابن سینا نوشته است.
2- علامه حلّى کتابى به نام کشف الخفاء فى شرح الشفاء تألیف کرده است.
3- غیاث الدین منصور دشتکى شیرازى کتابى بنام مغلقات الهیات الشفاء به رشته تحریر درآورده است.
4- سید احمد علوى عاملى، شاگرد و داماد میر داماد، کتابى تحت عنوان مفتاح الشفاء و العروة الوثقى فى شرح الهیات کتاب الشفاء نگاشته است.
5- صدر الدین شیرازى چنانکه یاد شد تعلیقاتى بر الهیات شفا دارد که همراه با شفا به صورت چاپ سنگى طبع شده است. [40] 6- ملّا مهدى نراقى نیز شرح الالهیات من کتاب الشفاء را به رشته تحریر در آورده است. [41] این قسمت یعنى بخش الهیات شفا مورد توجّه اروپائیان قرار گرفته است که آنان به صورت هاى گوناگون از آن بهره بردارى کرده اند.

متن عربى و ترجمه فرانسوى بخش روانشناسى (کتاب النفس) شفا را، یان باکوش در دو جلد، در 1956 م در پراگ و متن عربى آن را فضل الرحمن در آکسفورد (انگلستان) منتشر کرده است. ترجمه قدیمى لاتینى آن نیز براى نخستین بار در 1508 م در ونیز ایتالیا و چاپ انتقادى جدید آن ترجمه به کوشش سیمون فانریت در دو جلد زیر عنوان «ابن سیناى لاتینى، کتاب درباره روان» در لوون سویس در سال هاى 1968 و 1972 م همراه مقدمه اى درباره نظریات روانشناسى ابن سینا از ج. وربکه منتشر شده است. چاپ انتقادى جدید ترجمه لاتینى «الهیات» شفا نیز به کوشش سیمون فانریت، با مقدمه اى از وربکه در دو جلد (ج 1، مقاله 4- 1 و ج 2، مقاله 10- 5 را در بر مى گیرد) در سال هاى 1977 و 1980 م در لوون سویس انتشار یافته است. [42] امّا کتاب قانون در علم پزشکى که مى توان گفت که آن از مهم ترین آثار ابن سینا و بزرگترین هدیه او به علم و تمدّن بشرى به شمار مى آید. این کتاب که از نظر اشتمال آن بر بیمارى هاى گوناگون و کیفیت درمان آنها یک دائرة المعارف بزرگ علم پزشکى محسوب مى شود بیش از هر کتاب دیگر مورد توجّه اهل علم به ویژه پزشکان قرار گرفته و شروح و تعلیقات متعدّد بر آن نوشته شده و ترجمه هاى  گوناگون از آن صورت گرفته است. پیش از ابن سینا در یونان مى توانیم از بقراط و جالینوس و در جهان اسلام از على بن ربّن طبرى صاحب کتاب فردوس الحکمه و محمّد بن زکریاى رازى صاحب الحاوى و المنصورى و على بن عباس اهوازى صاحب کامل الصّناعة الطبّیة به عنوان بزرگترین پزشکان نام ببریم؛ ولى ابن سینا در قانون همه ممیزات علمى آنان را مورد توجّه داشته و پس از او شاید بتوان فقط از کتاب فارسى ذخیره خوارزمشاهى نام برد که جنبه دائرة المعارفى داشته و بیمارى هاى انسانى را از فرق تا قدم بیان کرده و براى درمان آنها انواع روش معالجه را از خوردنى و نوشیدنى و وارد کردنى و مالیدنى معرفى کرده است. در مقایسه ابن سینا با حکیمان پیش از خود جمله اى نزد پزشکان معروف است که در پشت جلد یکى از نسخه هاى ارجوزه طبیه ابن سینا دیده مى شود:

«پزشکى معدوم بود. بقراط آن را از عدم به وجود آورد و سپس مرده بود، جالینوس آن را زنده کرد و بعد از آن کور شد و حنین بن اسحاق آن را بینا کرد و بعد از آن در شهرها متفرق گردید و محمد بن زکریاى رازى آن را جمع آورى نمود».

علّامه قطب الدین شیرازى گفته است: و باید گفته شود که: «پزشکى ناقص بود و ابن سینا آن را کامل ساخت». [43] دوستان گرامى ما که خود پزشک بودند و به تاریخ پزشکى مى پرداختند. از جمله مرحوم دکتر محمود نجم آبادى در تاریخ طب ایران و دکتر حسن تاج بخش در تاریخ دامپزشکى و پزشکى ایران هر یک به سهم خود به تحلیل محتوایى کتاب قانون پرداخته و ممیزات و نوآورى آن را به تفصیل بیان داشته اند که کوشش آنان مأجور باد. دانشمندان غربى همچون ادوارد براون و الگودواولمان و دیتریش نیز فصلى از کتاب هاى خود را که در تاریخ طب اسلامى نگاشته اند؛ اختصاص به ابن سینا و بیان برجستگى هاى علمى کتاب قانون داده اند.

کتاب قانون در قرن دوازدهم میلادى به وسیله جرارد کرمونانى به فرمان اسقف اعظم تولدو (طلیطله) به زبان لاتین ترجمه شد و در سال 1486 در ونیز ایتالیا براى نخستین بار و سپس در رم در سال 1593 چاپ شد و در دست دانشمندان  اروپایى قرار گرفت و به زودى جزو کتاب هاى درسى در دانشگاه هاى سن لوى و مونپولیه فرانسه و لایپزیک و توبینگن آلمان و لوون بلژیک براى چند قرن در دست استادان و دانشجویان پزشکى مى گشت.

ترجمه روسى کتاب در طى سال هاى 1954- 1960 م در تاشکند چاپ و منتشر گشت و ترجمه فارسى آن که به وسیله مرحوم عبد الرحمن شرفکندى صورت گرفت، به وسیله انتشارات سروش در هفت مجلّد در سال 1363 چاپ و در دسترس اهل علم قرار گرفت.

متن عربى کتاب قانون در سال 1395 ه ق. در تهران و در سال 1394 ه ق. در مطبعه بولاق مصر و در سال 1324 ه ق در چاپخانه نامى در لکنهو هند چاپ شد.

مرحوم حکیم عبد الحمید مؤسّس و رئیس دانشگاه همدرد و رئیس مؤسسه تاریخ طب و پژوهشهاى طبى در سال 1981 قانون را در پنج مجلّد منتشر ساخت و در آن نسخه اى را که در کتابخانه ایاصوفیه موجود است و در سال 618 هجرى از روى نسخه اى به خط مؤلف نوشته شده، اصل قرار داد و با چهار نسخه چاپى موجود مقابله کرد و این بهترین چاپ قانون به شمار مى آید، هر چند که پس از آن در سال 1408/ 1987 چاپى در چهار مجلد به وسیله مؤسسه عزّ الدین در بیروت منتشر شد که مزیت آن به این است که جلد چهارم اختصاص به فهرست هاى گوناگون نام داروهاى مفرد و مرکب و نام پزشکان و اوزان و مکاییل و نباتات و حیوانات و واژه هاى یونانى و فارسى دارد.

نظامى عروضى در مقاله طب از چهار مقاله پس از آنکه پزشک را به خواندن کتاب هایى همچون فصول بقراط و مسائل حنین بن اسحاق و مرشد محمد بن زکریاى رازى و هدایة المتعلمین اخوینى بخارى و اغراض الطّبیه سید اسماعیل جرجانى توصیه مى کند در پایان از قانون یاد مى کند و درباره آن چنین گوید:

«و اگر خواهد که ازین همه مستغنى باشد به قانون کفایت کند. سید کونین و پیشواى ثقلین مى فرماید: «کلّ الصّید فى جوف الفرا» همه شکارها در شکم گور خر است این همه که گفتم در قانون یافته شود با بسیارى از زوائد و هر که را مجلّد اوّل از قانون معلوم باشد از اصول علم طبّ و کلّیات او هیچ بر او پوشیده نماند؛ زیرا که اگر بقراط و جالینوس زنده شوند روا بود که پیش این کتاب سجده کنند و عجبى شنیدم که یکى درین کتاب بر بو على اعتراض کرد و از آن معترضات کتابى ساخت و اصلاح قانون نام کرد. گوئى در هر دو مى نگرم که مصنّف چه معتوه مردى باشد و مصنّف چه مکروه کتابى. چرا کسى را بر بزرگى اعتراض باید کرد که تصنیفى از آن او به دست گیرد، مسأله نخستین بر او مشکل باشد». [44] بخش داروهاى مفرد از کتاب قانون بیش از بخش هاى دیگر مورد توجّه و عنایت دانشمندان بوده است و به صورت هاى مختلف نام آن داروها استخراج و با تعاریف هر یک از آنها به صورت مستقل چاپ شده است. از جمله:

1- قاموس القانون فى الطّبّ لابن سینا در این کتاب نام داروهاى مفرد به صورت الفبائى همراه با معادل انگلیسى آنها آورده شده است. این کوشش که به وسیله اداره تاریخ طب و تحقیق طبّى در دهلى نو صورت گرفته، در سال 1387/ 1967 به وسیله دائرة المعارف العثمانیه در حیدرآباد دکن چاپ شده است.
2- کتاب الادویة المفردة و النباتات در این کتاب داروهاى گیاهى از روى چاپ قانون که در رم در سال 1593 میلادى صورت گرفته استخراج و مورد شرح و تفصیل قرار گرفته و در بیروت در سال 1403/ 1983 به وسیله مکتبة دار المعارف چاپ شده است.
3- الادویة المفردة فى کتاب القانون فى الطّبّ این کتاب که به وسیله دانشمندى گمنام به نام سلیمان بن احمد تدوین شده و نسخه اى خطى از آن به شماره 192 در دانشگاه بغداد موجود بوده به وسیله مهنّد عبد الامیر الاعسم با اصل کتاب القانون تطبیق داده شده و در سال 1404/ 1984 به وسیله دار الاندلس در بیروت چاپ شده است.

اهمیت و ارزش قانون بدان پایه بوده که دانشمندان بسیار آن را مورد شرح و تفسیر قرار دادند و مدرّسان آن کتاب به شروح و تفاسیر آن مراجعه مى کردند و براى نشان دادن اهمیت قانون کافى است به آنچه که قطب الدّین شیرازى در کتاب شرح کلیات قانون خود (التحفة السّعدیة) آورده، مراجعه نمائیم تا ببینیم تا چه اندازه در قرن هفتم این کتاب از نظر علما و دانشمندان و اطبّا مهم بوده است. قطب الدّین در آغاز کتاب آشنایى خود را با طبّ و کتاب قانون چنین بیان مى کند:

«من از خاندانى بودم که به صناعت پزشکى مشهور بودند و آنان با دم عیسایى و دست موسایى خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان مى پرداختند. در آغاز جوانى، به تحصیل این فن و فراگیرى مجمل و مفصّل آن شایق شدم؛ شب بیدارى را بر خود واجب و راحتى و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنکه کتاب هاى مختصر در پزشکى را فرا گرفتم و درمان هاى متداول را مشاهده کردم و در همه مطالبى که به پزشکى وابسته است، ممارست نمودم و همه این کوشش ها تحت ارشاد و راهنمایى پدرم، امام همام ضیاء الدّین مسعود بن مصلح کازرونى بود که در این فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالینوس اوان خود بود. وقتى من در پزشکى به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بیماران مشهور شدم، پس از وفات پدرم- خدایش رحمت کناد- در مقام پزشک و چشم پزشک، در بیمارستان مظفرى شیراز به خدمت پذیرفته شدم؛ در حالى که بیش از چهارده سال از عمر من نمى گذشت و مدت بیست سال به همان سمت باقى ماندم و براى آنکه به غایت قصوى و درجه علیا در این فن برسم به خواندن کتاب کلیات قانون ابن سینا نزد عم خود، سلطان حکیمان و پیشواى فاضلان کمال الدین ابو الخیر بن مصلح کازرونى، پرداختم و سپس، آن را نزد شمس الدین محمد بن احمد حکیم کیشى و شیخ شرف الدین زکى بوشکانى که هر دو مشهور به مهارت در تدریس این کتاب بودند، ادامه دادم. از آن جا که این کتاب از دشوارترین کتاب هایى است که در این فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطایف حکمى و دقایق علمى و نکته هاى غریب و اسرار عجیب است، هیچ یک از مدرسان آن گونه که باید از عهده تدریس و تفهیم کتاب بر نمى آمدند و شرح هایى هم که بر کتاب نوشته شده بودند، وافى و کافى براى رسیدن به مقصود نبودند؛ زیرا، شرح امام علامه فخر الدین محمد بن عمر رازى فقط جرح بعض بود، نه شرح کل و کسانى هم که از او پیروى کرده و بر کتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطب الدین ابراهیم مصرى و افضل الدین محمّد بن نامور خونجى و ربیع الدین عبد العزیز بن عبد الواحد جیلى و نجم الدین ابو بکر بن محمد نخجوانى، بر آنچه فخر الدین گفته بود، چیزى نیفزوده بودند تا اینکه به جانب شهر دانش و کعبه حکمت و حضرت علیه بهیه قدسیه و درگاه سنیه زکیه فیلسوف استادى نصیرى (خواجه نصیر الدین طوسى) روى آوردم که او برخى از دشواریها را گشود و برخى دیگر، باز برجاى ماند؛ زیرا، احاطه به قواعد حکمت در شناخت این کتاب کافى نیست، بلکه شخص باید ممارست در قانون علاج در تعدیل مزاج داشته باشد. سپس، براى هدف خود، به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت کردم و با حکیمان این شهرها و پزشکان این بلاد بحثها و گفتگوها درباره دشوارى هاى کتاب داشتم و آنچه را آنان مى دانستند فرا گرفتم؛ هر چند که در بلاد روم نادانسته هاى کتاب بیش از دانسته ها بود. ناچار، دست کمک به سلطان مصر، ملک منصور قلاوون دراز کردم و در سال 681 نامه اى به او نوشتم که در این باره مرا مدد رساند. در نتیجه، به سه شرح کامل از کلیات قانون دست یافتم که نخستین، از فیلسوف محقق علاء الدین ابو الحسن على بن ابى الحزم قرشى معروف به ابن نفیس و دومین، از طبیب کامل یعقوب بن اسحاق سامرى متطبّب و سومى، از طبیب حاذق ابو الفرج یعقوب بن اسحاق متطبّب مسیحى، معروف به ابن قف بود و نیز، به کتاب هایى دیگر مربوط به قانون برخوردم، از جمله: پاسخ هاى سامرى به ایرادهاى طبیب  فاضل نجم الدین ابن المفتاح بر برخى از مواضع کتاب و نیز، تنقیح القانون هبة اللّه ابن جمیع یهودى مصرى که ردّ بر شیخ است و برخى از حواشى عراقیه که امین الدوله ابن تلمیذ بر حواشى کتاب قانون نوشته است و نیز، کتاب امام عبد اللطیف بن یوسف بغدادى که گفتار ابن جمیع را در تنقیح القانون رد کرده است.

هنگامى که این شروح را بررسى و مطالعه کردم، حل بقیه کتاب بر من آسان شد، چنان که موضع اشکال و محلّ قیل و قال باقى نماند و اطمینان یافتم که منابعى را که گرد آورده ام، نزد کسى دیگر در عالم یافت نمى شود. لذا تصمیم گرفتم که شرحى بر کتاب بنویسم که دشوارى هاى کتاب را حل کند و نقاب از چهره معانى آن بگشاید و اعتراضات شارحان را پاسخ گوید و در این شرح، لفظ متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنکه اصل کتاب از زواید و اضافات ممتاز باشد و گذشته از خلاصه شروحى که یاد شد، از اختیارات حاوى رازى که ابن تلمیذ گردآورده است و بستان الاطباء ابن مطران و فصول طبیه که از مجلس شیخ استفاده شده است و ثمار المسائل الطبیة ابو الفرج عبد اللّه بن طیب و اجوبة للمسائل که این بطلان در دعوة الاطباء آورده است و همچنین، از قراضه طبیعیات و نوادر المسائل و کتب جالینوس در تشریح و شرح ابن ابى صادق نیشابورى بر منافع الاعضاء جالینوس و خلق الانسان ابو سهل مسیحى استفاده کردم و این کتاب را نزهة الحکماء و روضة الاطباء نامیدم، که موسوم به التّحفة السّعدیة است تا با این اسم، تیمّن و با این رسم تفأل جسته باشم.» چنانکه مى دانیم ابن سینا تحریر کتاب قانون را در جرجان آغاز کرده و پاره اى از آن را در رى و پایان آن را در همدان انجام داده و تا مدتى مورد شناسایى و ارزیابى قرار نگرفته و بعد از نیم قرن از تألیف، به بغداد رسیده و نیم قرن دیگر بر آن گذشته تا به قرطبه در دسترس اهل علم قرار گرفته است. ابن سینا خود در اندیشه این بوده که شرحى بر کتاب بنویسد ولى اشتغالات فراوان و مرگ  زود هنگام او مانع از تحقّق این خواست او شد و یکى از شاگردان او محمد بن یوسف ایلاقى بخشى از کلیات قانون را مختصر کرده و آن را به نام الفصول الایلاقیة موسوم ساخته است. پس از آنکه برخى از دانشمندان همچون ابن تلمیذ متوفّى 560 کتاب قانون را کتاب درسى قرار دادند توجّه دانشمندان به آن جلب شد و شروح و حواشى و تلاخیصى بر کتاب نگاشته گردید که گذشته از آنچه که قطب الدّین شیرازى در آغاز شرح کلیات قانون یاد کرده، مى توانیم از کتاب هاى زیر نام ببریم:

1- حواشى بر کتاب قانون از ابو جعفر عمر بن على بن البذوخ مغربى متوفى 575.
2- مختصر کتاب القانون از ابو نصر سعید بن ابى الخیر مسیحى متوفى 589 که آن را الاقتضاب نامیده است.
3- تعالیق کتاب القانون کمال الدین مظفر بن ناصر الحمصى متوفى 615.
4- شرح الکلیات من کتاب القانون قطب الدین مصرى ابراهیم بن محمد سلمى متوفى 618.
5- اختصار الکلیات من کتاب القانون رفیع الدین ابو حامد عبد العزیز الجیلى متوفى 641.
6- شرح الکلیات من کتاب القانون ابن القف کرکى متوفى 685. [45] مهمترین شرح هاى قانون همان بوده که قطب الدّین شیرازى در دسترس داشته و آن عبارت بود از شرح ابن جمیع متوفى 594 و فخر رازى متوفى 606 و سامرى متوفى 681 و ابن نفیس متوفى 687.

در شبه قاره هند و پاکستان کتاب قانون مورد پذیرش پزشکان و داروشناسان قرار گرفت و شروح و حواشى و تعلیقاتى بر آن نگاشته گردید که پروفسور ظلّ الرّحمن همه آنها را در طى کتابى که ترجمه فارسى آن در کنگره همدان به  وسیله انجمن آثار و مفاخر فرهنگى عرضه مى گردد، یاد کرده است.

از مهمترین شرح هایى که در شبه قاره هندوستان مورد توجه و عنایت قرار گرفته، شرح کلیات قانون محمد بن محمود آملى است که همراه با شرح حکیم على گیلانى که جزء اول آن به صورت سنگى به وسیله چاپخانه کاشى رام در لاهور چاپ شده است. مؤلف کتاب در آغاز اشاره به اهمیت کتاب قانون مى کند و پس از یاد کردن از شرح هاى امام فخر رازى و افضل الدین خونجى و ابن نفیس قرشى، شرح قطب الدّین شیرازى را بدین گونه توصیف مى نماید: «اجتمع عنده ممّا یتعلّق بکلّ الکتاب ما لم یجتمع عند أحد من الأصحاب، و اشتغل ببسطه و حلّه و سعى فى استخراج لبّه من قشره. و الحقّ انّه- رحمه اللّه- قید ما کان مرسلا و فصّل ما کان مجملا و حلّ ما وجده ملغزا و بسط ما ظنّه موجزا و بالغ فى ردّ الاعتراضات و سدّ أبواب المعارضات» از ابن سینا کتاب هاى فراوانى در پزشکى باقى مانده که براى آشنایى و دسترسى به آنها چنانکه پیش از این یاد شد مى توان از فهرست قنواتى و یحیى مهدوى استمداد جست؛ ولى مناسب است که از ارجوزه ابن سینا در طبّ یاد کرد که او در آن از ذوق شعرى خود کمک گرفته و مسائل پزشکى را براى سهولت یادگیرى متعلّمان و دانشجویان به سلک نظم درآورده است.

ابن سینا براى آنکه نشاطى براى دانشجویان پزشکى به وجود آورد و حفظ مطالب آن را بر آنان آسان گرداند، همه ابواب پزشکى را به نظم درآورد. این منظومه که مشتمل بر 1326 بیت است در بحر رجز سروده شده و از همین جهت به نام الارجوزة فى الطّبّ خوانده شده است. این کتاب که ابن رشد اندلسى آن را با عبارت: «المیسّر للحفظ و المنشّط للنّفس» توصیف مى کند مورد توجّه دانشمندان شرق و غرب قرار گرفت؛ چنانکه ترجمه لاتینى آن شش بار طى سال هاى 1522 تا 1649 در شهرهاى مهم اروپا و متن عربى در سال 1829 در کلکته و در سال 1845 در لکنهو چاپ و منتشر گردید. بهترین چاپ ارجوزه چاپى است که در آن متن عربى همراه با ترجمه لاتین قرن سیزدهم و ترجمه فرانسه در سال 1956 در پاریس چاپ شده است. این چاپ به کوشش مرکز ملّى تحقیقات عالى فرانسه C .N .R .S و حکومت الجزایر منتشر گردیده است. ابن سینا در تعریف و تقسیم طب، کتاب خود را چنین آغاز مى کند:
الطّبّ حفظ صحّة برء مرض
من سبب فى بدن عنه عرض
قسمته الأولى لعلم و عمل
و العلم فى ثلاثة قد اکتمل

(پزشکى عبارتست از نگه دارى تندرستى و بهبود بخشیدن بیمارى که از سبب و عرضى بر بدن وارد آمده. تقسیم آغازین آن به علمى و عملى بر مى گردد و علم آن در سه بخش کامل مى شود.) او در این ارجوزه مانند سایر کتاب هاى پزشکى اسلامى پس از تقسیم پزشکى به نظرى و عملى به ذکر طبیعیات، یعنى ارکان و مزاج ها و اخلاط و اعضا و قوى و ارواح و افعال مى پردازد و از عناصر ضرورى براى حفظ تندرستى یعنى هوا و خوردنى ها و نوشیدنى ها و حرکت و سکون و خواب و بیدارى و استفراغ و احتقان بحث مى کند و انواع بیمارى ها و داروها و درمان آن ها را بیان مى نماید.

در اهمیت ارجوزه ابن سینا همین بس که ابن رشد فیلسوف و پزشک اندلسى متوفى 595 هجرى آن را. شرح کرده و این شرح در سال 1284 میلادى به وسیله یکى از استادان دانشکده پزشکى مونپولیه فرانسه به زبان لاتین ترجمه شده است. متن عربى شرح ابن رشد در سال 1417 ه. ق./ 1996 م. به وسیله دانشگاه قطر چاپ و منتشر شده است. پس از ابن رشد حدود نه شرح دیگر بر ارجوزه ابن سینا نگاشته گردید که در مقدّمه شرح ابن رشد نام نویسندگان آنها یاد شده است.

گذشته از این ارجوزه معروف، ارجوزه هاى دیگرى نیز به ابن سینا نسبت داده شده؛ از جمله: ارجوزه در تشریح، ارجوزه در مجریات طبّى، ارجوزه در فصول  چهارگانه، ارجوزه در وصیت هاى پزشکى که تفصیل این ارجوزه ها در کتاب مؤلّفات ابن سینا به وسیله جورج قنواتى یاد گردیده است.

ابن سینا هر چند کتاب هاى مهم خود همچون شفا و نجات و اشارات را در فلسفه و قانون و ارجوزه را در طب به زبان عربى یعنى زبان علمى حوزه هاى اسلامى نوشت و همین موجب گردید که آثار او در شرق و غرب عالم سیر کند «و سار مسیر الشّمس فى کلّ بلدة»، در عین حال او زبان مادرى خود را مغفول ننهاد و آثارى از او به این زبان باقى مانده است که مهمترین آنها دانشنامه علائى است که مشتمل بر جمیع اجزاى فلسفه یعنى منطق و الهیات و طبیعیات و ریاضیات مى شود. او این کتاب را هنگام اقامت خود در اصفهان نگاشته و به نام علاء الدّوله ابن کاکویه موسوم و به او تقدیم داشته است. ارزش این کتاب در این است که شیخ مصطلحات فارسى را در برابر اصطلاحات عربى به کار برده و ثابت کرده است که برخلاف عقیده برخى که مى گفتند زبان فارسى زبان علم نیست، با زبان فارسى هر گونه علمى را مى توان بیان و بررسى کرد. در سال 1331 شمسى مطابق با 1371 قمرى که مقدّمات کنگره بین المللى ابن سینا در ایران فراهم مى شد، مجموعه آثار فارسى ابن سینا از جمله دانش نامه علائى به وسیله انجمن آثار ملى چاپ و منتشر گردید که اکنون همه آنها نایاب است.

اکنون که کنگره بین المللى دیگرى درباره ابن سینا در همدان یعنى جایى که چراغ زندگى مادّى او خاموش گشت تحت اشراف و نظارت دانشگاه بو على سیناى همدان و انجمن آثار و مفاخر فرهنگى با مساعدت و حمایت: 1- وزارت علوم، تحقیقات و فناورى، 2- وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى، 3- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 4- استاندارى همدان، 5- فرهنگستان علوم پزشکى، 6- دانشگاه پیام نور منطقه 6 کشور، 7- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامى همدان، 8- فرماندارى همدان برگزار مى شود، مناسب دانسته شد که این مجموعه  فارسى هر چند در انتساب برخى از آنها به شیخ مورد تردید است، همزمان با چاپ کتاب هاى دیگر و مجموعه مقالات کنگره چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل علم قرار گیرد. این مجموعه عبارتند از:

1- الهیات دانشنامه علائى 2- طبیعیات دانشنامه علائى 3- منطق دانشنامه علائى 4- ترجمه فارسى اشارات و تنبیهات 5- رساله نفس 6- رساله جودیه 7- پنج رساله در لغت و تفسیر برخى از سور قرآن 8- رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات 9- ظفرنامه 10- رگ شناسى 11- کنوز المعزّمین 12- قراضه طبیعیات 13- جشن نامه ابن سینا و علاوه بر اینها دو کتاب عربى هم به این مجموعه اضافه گردیده است: 14- الأسئلة و الاجوبة (پرسش و پاسخ میان ابو ریحان و ابن سینا و دفاع فقیه معصومى از ابن سینا) 15- شرح الهیات کتاب شفا از ملّا مهدى نراقى از روى نسخه به خط مؤلّف. گذشته از کتاب هاى یاد شده قرار است که شرح کلیات قانون ابن سینا از قطب الدّین شیرازى بر پایه نسخه هاى خطّى کتابخانه بو على همدانى و کتابخانه بادلیان اکسفورد در همین مجموعه چاپ و منتشر گردد.

در پایان بر خود لازم مى داند این ابتکار دانشگاه بو على همدان را در زنده گردانیدن نام و آثار این حکیم و طبیب بزرگ ایرانى در این برهه از زمان که دیگران مى کوشند او را به خود منسوب دارند، تبریک بگوید و توفیق اولیاى این کنگره را که اکنون دست اندرکار مقدّمات آن هستند تا در آغاز شهریور 1383 یعنى روز بزرگداشت ابو على سینا، روز پزشک برگزار گردد از خداوند بزرگ خواهان است.

بمنّه تعالى و کرمه.

 


[1] تاریخ الحکماء، ص 321.
[2] مقدّمه کتاب الشفاء، ص 2.
[3] مطالعاتى درباره طبّ اسکندرانى در دوره متأخّر، ص 418.
[4] المباحثات، ابن سینا در ارسطو عند العرب عبد الرحمن بدوى، ص 121.
[5] کتاب الشفاء، المنطق، المدخل، ص 10.
[6] تاریخ حکماء الاسلام، ص 62.
[7] مقدّمه ابو عبید جوزجانى، المدخل از منطق شفا، صص 1- 4.
[8] المدخل از منطق شفا، ص 11.
[9] جوامع علم الموسیقى، ص 152.
[10] منطق المشرقیین، ص 4.
[11] Alexander of Ophrodisias .
[12] Thernistius .
[13] John Philoponos .
[14] مقدّمه عبد الرحمن بدوى بر ارسطو عند العرب، ص 24.
[15] المباحثات، ص 375. براى آگاهى بیشتر از کلمه «مشرقیه»، رجوع شود به مقاله نالینوC .Nallino که به وسیله عبد الرّحمن بدوى ترجمه و تحت عنوان: «محاولة المسلمین ایجاد فلسفه المشرقیة» در کتاب «التراث الیونانى فى الحضارة الاسلامیة» (قاهره، 1946 م) ص 293- 245 چاپ شده است و هم چنین تحقیق مفید و ممتّع دکتر یحیى مهدوى که در فهرست خود ذیل الحکمة المشرقیة ص 78- 80 درآورده اند.
[16] این کتاب به وسیله مرحوم مرتضى مطهّرى تصحیح و در سال 1349 ه ش. به وسیله دانشکده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، چاپ شد و ترجمه فارسى آن تحت عنوان «جام جهان نماى» به وسیله استاد عبد اللّه نورانى تصحیح و در سال 1361 ه ش. به وسیله مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل شعبه تهران به چاپ رسید.
[17] از کتاب بیان الحق لوکرى نسخه اى کامل به شماره 108 در کتابخانه مرکزى دانشگاه موجود است و قسمت مدخل از منطق آن به اهتمام دکتر ابراهیم دیباجى تصحیح و با مقدّمه اى مبسوط و مفید به وسیله انتشارات امیر کبیر در سال 1364 ه ش. چاپ شده است و بخش علم الهى به اهتمام همین مصحّح در سال 1373 به وسیله مؤسّسه بین المللى اندیشه و تمدّن اسلامى مالزى چاپ شده است.
[18] نزهة الارواح، ج 2، ص 50.
[19] Rojer Bacon .
[20] Albert le grand .
[21] Guillaume d ' Auvergne .
[22] Saint Thomas d'Aquin .
[23] مقدّمه کتاب الشفاء، المنطق، المدخل، صص 31- 35. کتاب الشفاء در لاتینى به اشتباه liber sufficientiae خوانده شده. براى آگاهى بیشتر رجوع شود به مقاله دالورنى.. خ تحت عنوان: یادداشتهایى درباره ترجمه هاى آثار ابن سینا در قرون وسطى در مجلّه اسناد تاریخ اندیشه و ادب قرون وسطى [AHD[ به نقل از کتاب ارسطو و اسلام تألیف پیترزF .E .Peters( دانشگاه  نیوریوک 1948 م.)، ص 105 و همچنین مقاله آقاى دکتر یحیى مهدوى تحت عنوان: «از هزاره اى به هزاره دیگر» که در مجلّه آینده سال هشتم شماره 5، 1361 ه. ش. ص 302- 386 چاپ شده است.
[24] ابیات زیر ناظر به همین معنى است:
قد ظهرت فى عصرنا فرقة
ظهورها شوم على العصر
لا تقتدى فى الدّین الا بما
سنّ ابن سینا و ابو نصر
المقرى، ج 1، ص 716، به نقل از التراث الیونانیة، ص 153.
[25] شهاب الدّین ابو حفص محمّد بن عمر سهروردى متوفّى 633 به ترغیب الناصر الدّین اللّه خلیفه عبّاسى، در پى آن شد تا شفاى ابن سینا را شقا بنماید. ترجمه رشف النّصائح الایمانیة فى کشف الفضائح الیونانیة، ص 82.
[26] ابیات زیر ناظر به این معنى است:
قطعنا الاخوة من معشر
بهم مرض من کتاب الشفاء
و ماتوا على دین رسطالس
و متنا على مذهب المصطفى
صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام، ص 5.
[27] ابن نجاء الاربلى آخرین سخنى که هنگام مرگ گفت این بود: «صدق اللّه العظیم و کذب ابن سینا» بغیة الوعاة، ص 226
[28] الکامل فى التاریخ، ذیل حوادث سال 555.
[29] رشف النصائح الایمانیة فى کشف الفضائح الیونانیة، ص 25.
[30] قبسات، ص 487.
[31] السبع الشداد، ص 8.
[32] میر داماد با تعبیرات: الشریک الریاسى، الشریک الرئیس و الشریک فى الرئاسة از او یاد کرده است.
قبسات، ص 487.
[33] مفاتیح الغیب، ص 507.
[34] الاسفار العقلیة، ج 2، ص 337.
[35] المعتبر، ج 3، ص 3.
[36] کتاب الکندى فى الفلسفة الاولى، ص 98
[37] تعلیقه بر الهیات شفا، ص 4.
[38] پیشین، ص 5.
[39] شرح غرر الفرائد یا شرح منظومه حکمت، ص 36.
[40] براى آگاهى بیشتر از شروح و حواشى در ترجمه و تلخیص شفا رجوع شود به فهرست نسخه هاى خطّى مصنفات ابن سینا از دکتر یحیى مهدوى صفحه 172- 174 و مقدّمه کتاب النجاة من الغرق فى بحر الضلالات ابن سینا (تهران 1364 ه. ش) از محمّد تقى دانش پژوه، صفحه 75 به بعد.
[41] این کتاب به کوشش نگارنده (مهدى محقّق) از روى نسخه به خطّ مؤلّف تصحیح و در سال 1365 ه ش به وسیله مؤسّسه مطالعات اسلامى چاپ و نشر شده است.
[42] دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 6.
[43] مقدّمه شرح ارجوزه طبّیه ابن سینا، ص 7.
[44] چهار مقاله نظامى عروضى، ص 71.
[45] مختصر تاریخ الطّبّ العربى، ج 1، ص 559.

قابل توجه کاربران عزیز! با اعلام وزارت ارتباطات هزینه های دانلود در کلیه سایتهای ضیاءالصالحین نیم بهاء محسوب می شوند.