معنى تنسوخ و اصل آن‌

تاریخ ارسال:د, 10/11/1396 - 14:06

تنسوخ را جمعى از فرهنگ نويسان لغت ترکى دانسته اند که در زبان فارسى درآمده است و بعضى هم آنرا از اصل هندى تنسکهه پنداشته و تنسوق را معرب تنسخ نوشته اند.
صاحب فرهنگ جهانگيرى گويد: «تنسخ بفتح اول و ضم سين نفيس و نادر و تنسوق معرب آنست. و آن پارچه ايست در هند نازک و لطيف. و معنى ترکيبى آن خوش آينده تن است، چه سخ بمعنى خوش باشد. ابن يمين گويد:
دل سؤال يک نظر مى کرد زان فرخ رخش
از لب شيرين نيامد جز بتلخى پاسخش
گاه مهرم کين نمايد وقت صلح آيد بجنگ
دور بادا چشم بد ز ان شيوهاى تنسخش»
و در فرهنگ رشيدى و بهار عجم آنچه از فرهنگ جهانگيرى نقل شد در تفسير تنسخ ذکر شده و رشيدى بر آن افزوده است که «آن نوعى از جامه نفيس است که آنرا تن زيب گويند و مجازا بمعنى تحفه و چيز نفيس است».
صاحب برهان قاطع گويد: «تنسخ بضم سين بر وزن مه رخ هرچيز را گويند که بسيار نادر و کمياب و بى مثل و مانند و در نهايت نفاست باشد. و معرب آن تنسوق است»
و در لغات ترکى بمعنى نادرات آمده و نوشته شده که «تنسوقات جمع تنسوق است که لفظ ترکى است بمعنى نادر».
و صاحب غياث اللغات بنقل از سراج اللغة گويد: «تنسوقات جمع تنسوقست و تنسوق معرب تنسخ که بفتح و سين مهمله مضموم و خاء معجمه باشد مفرس تنسکهه که لفظ هنديست بفتح تا و سين مهمله مضموم و کاف عربى مخلوط التلفظ، و آن قسمى از جامه نفيس است که از ملک بنگاله آورند، چون جامه مذکور از تحفه اى نفيس هندوستان است بمجاز هرچيز نفيس را گفته اند».
اين بود گفته فرهنگ نويسان در معنى و اصل کلمه تنسخ و تنسوق. و حقيقت آنست که اين لغت ترکى مغولى است که پس از استيلاء ترکان و مغولان بر ايران در زبان فارسى وارد شده است و در کتب تاريخ دوره مغول و پس از آن مانند تاريخ جهانگشاى جوينى و جامع التواريخ رشيدى و تاريخ غازانى و وصاف الحضرة و زبدة التواريخ حافظابرو و ديگر کتب بصورتهاى گوناگون مانند تنسخ و تنسوق و تنسق و تانکسوق و تنکسوق بکثرت استعمال شده است، و خواجه طوسى هم در دو جاى از اين کتاب آنرا بکار برده است، و در تمام مواردى که استعمال شده از آن معنى تحفه و ارمغان و اشياء نفيس از قبيل جواهر و سنگهاى بيش بها و ابزار زرينه و سيمينه و ترياقها و عطرها و هرچيز نادر و کمياب خواسته شده است که اينک براى مزيد بيان و زيادت فائده چند شاهد از کتابهاى مختلف تاريخ در اينجا مى آوريم تا معنى آن بخوبى روشن گردد:
«وادکر تيمور را گفت که تو و پدرت چنين تنکسوقها يعنى طرايفها و غرايبها چرا نساخته ايد» (جهانگشاى جوينى ج 2 ص 233).
«و از جمله تنسوقها ببرى غران چون اژدهاى دمان بکيخاتو خان فرستاد» «و امير محمد ايداجى که بامارت اصفهان موسوم بود آنجا به بندگى رسيد و تنکسوقهائى لائق تيکشميشى کرد» «با ديگر تنکسوقهاى خطائى که لايق مقام فرمود»- «از ولايات دور به تنکسوق آرند بر قاعده و ريز مفصل بنويسند»
(تاريخ غازانى صفحات 39 و 40 و 343).
«در صحبت رسولان تنسقات و خدمات به بندگى هلاکو فرستاد» (وصاف الحضرة ص 181).
«هرسال چيزى از تنسقات فارس و چندشده مرواريد پيش قاآن مى فرستاد» (زبدة التواريخ حافظابرو نسخه کتابخانه ملى ملک).
«و تحف و تنسوقات مرصع آلات چون کمر شمشير کمر خنجر و اقمشه نفيس فرنگ و بسيارى از نفايس آوردند» (احسن التواريخ روملو چاپ اروپا ص 415 س 16).
ذکر اين چند شاهد براى کلمه تنسوخ و تنسوق و صورتهاى مختلف آن از لحاظ توضيح و بيان اصل کلمه و معانيش کافى است و بحث بيشتر درباره آن غير لازم و کسانى که طالب اطلاع بيشتر و تحقيق کامل تر باشند به کتاب «لغات ترکى و مغولى وارد در زبان پارسى» تأليف درفر که در سه مجلد بزبان آلمانى ساخته شده مراجعه فرمايند.[1]


[1] ni etnemelE ehcsilognoM: dnu: ehcsikruT. G. refeoD. 5691 nedabseiW. tnemelE ehcsikruT: II dnaB: nehcsisreP- ueN

قابل توجه کاربران عزیز! با اعلام وزارت ارتباطات هزینه های دانلود در کلیه سایتهای ضیاءالصالحین نیم بهاء محسوب می شوند.