حقیقت طب
اگر حقیقت طب دانسته شود، دردرمان خیل موثر است. وشخص وظیفه اش را می داند. در تعریف طب گفته اند: هو العلم بالداء والدوا. دانستن بیماری ها و درمان هاست. این گونه تعریف کرده اند. البته کامل تر این است که : العلم بالداء و الدوا مع کسب المهارة الازمه لممارسة العلاج. دانستن بیماری ها و داروها و بدست آوردن مهارت کافی در درمان است.
فقط شناختن بیماری و درمان کافی نیست. باید مهارت کسب کند. امروزه در طب شیمیایی جدید بعد از اینکه دانشگاه تمام شد، درمان عملی را شروع می کنند. یک سال یا دو سال در مطب ها و درمانگاه ها بصورت عملی انجام می دهند. طب اسلامی نیز همین طور است.
در حین بررسی روایات دیدم که روایات تعارض دارند و معانی جدید و تازه درباره تعریف طب و کار طبیب دارد. بصورت احتمالاتی مطرح کردم.
احتمالات درباره طب و داروها:
احتمال اول اینکه علم طب، مانند علل و معلولات است. آتش علت است که کاغذ را می سوزاند. دارو هم شخص را درمان می کند. دارو، علت درمان است. علم طب اینگونه، داخل در باب علل و معلولات حقیقی است که تاثیر واقعی برای درمان دارد. و این احتمال موید از روایات هم دارد. که می فرماید: «لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ»[1] یعنی «برای هر دردی، دارویی هست.» و روایتِ: «ما أنزَلَ اللّه ُ مِن داءٍ إلاّ وقَد أنزَلَ لَهُ شِفاءً(دواء)»[2] یعنی « خداوند ، هيچ دردى فرو نفرستاده ، مگر اين كه براى آن ، درمانى هم فرستاده است.» دارو امری حقیقی است .و کسی که نمی داند دارو چیست و نمیتواند تشخیص دهد او جاهل است و نمی تواند درمان کند. پس امر حقیقی وجود دارد؛ دارو علت است برای تحقق درمان و شفاء.
احتمال دوم اینست که درمان همه اش در فاز خیال است و مساله دل خوش کردن است. چیزی به نام دارو وجود ندارد. دو روایت هم داریم؛ حضرت موسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) از خداوند می پرسد: «يا رب من أين الداء؟ قال: مني. قال: فالشفاء؟ قال: مني. قال: فما يصنع عبادك بالمعالج؟ قال: يطيب بأنفسهم. فيومئذ سمي المعالج الطبيب»[3] یعنی «پروردگارا! درد از كيست؟ فرمود: «از من». پرسيد: پس درمان از كيست؟ فرمود: «از من». پرسيد: پس مردم با معالج چه مى كنند؟ فرمود: «او به اين كار ، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همين روى، معالج را طبيب نام نهادند.».
توضیح حدیث:
طبیب از «ط.ب.ب» به معنای دل خوش کردن است، درست است که طبیب نسخه و دارو می نویسد. معنایش اینست که بیماری درمان دارد. دارو کاری نمی کند. درمان، لازم ِ کار طبیب است. وقتی طبیب می گوید مشکلی ندارد، دارو می نویسم خوب می شوی. این درمان است. حضرت موسی می پرسد مردم با طبیب چیکار می کنند. فرمود: دل خوش می کنند. روایتی دیگر هم دقیقا مثل همین روایت است.
روایت دیگری داریم که پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: «إنّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ الطَّبيبُ، و لكنَّكَ رجُلٌ رَفيقٌ»[4] یعنی (خداوند طبیب است و تو مردی با رفق هستی.» و در روایت دیگر می فرماید: «اللّه ُ الطَّبيبُ، بل أنتَ رَجُلٌ رَفيقٌ ، طَبِيبُها الذي خَلَقَها»[5] یعنی « خدا طبیب است، تو انسانی با رفق و ملایمت هستی، طبیب هر نفسی کسی هست که آن را خلق کرده است.» و در روایت دیگری می فرماید: «الطَّبيبُ اللّه ُ، و لَعَلَّكَ تَرفُقُ بأشياءَ تَحرُقُ بها غَيرَكَ»[6] یعنی « طبیب،خداست. و تو مرافقت ایجاد می کنی و شما می سوزانی.»
طب های جدید عمل جراحی انجام می دهند. کار طبیب درمان نیست. کارش معده و قلب و کلیه و شکم پاره کردن است. درمان با خدا و طبیب خداست. خیلی چیزها در درمان دخل دارد؛ وقتی به مطب می رود و نوبت سه ماهه می دهد و انتظار می کشد، این در درمان تاثیر دارد. لباس سفید دکتر، نقش دارد. همان دکتر، اگر لباس نارنجی شهرداری بپوشد دیگر درمان ندارد.
احتمال سوم اینست که طبیب در نفس بیمار اعتقاد ایجاد می کند. درمان همان اعتقاد است. طبیب اعتقاد پیدا می کند که این دارو درمان است. و این اعتقاد را به بیمار انتقال می دهد و این اعتقاد بیمار، باعث درمان می شود. این اعتقاد دلیلی هم دارد. ما می بینیم هر کسی با چیزی خودش را درمان می کند. کسی با طب سوزنی و دیگری با عرفان و دیگری با طب شیمیایی ... پس اعقاد درمان است، کار طبیب، تولید اعتقاد در ذهن بیمار است، این حقیقت طب است. روایتی هم داریم:کسی از امام صادق(علیه السلام) سوال کرد: من شکم درد دارم. حضرت (علیه السلام) فرمود: عسل و سیاه دانه بخور. شخصی دیگر گفت: ما این دارو را خوردیم، ولی اثر نکرد. حضرت (علیه السلام) فرمود: انما ینفع اهل الاعتقاد و الایمان برسول الله. اینهایی که به پیامبر اعتقاد دارند و پیامبر فرمود: عسل وسیاه دانه درمان است، برای آن ها درمان است.
حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) مردم را با دست کشیدن شفا می داد. مفادش اینست که مردم بخاطر اعتقاد داشتن به حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) شفا می گرفتند. حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) می فرماید: اعتقادک شفاک. اعقتاد خودش درمان است.
احتمال چهارم اینست که دارو و درمان حق است و داخل در علل و معلولات است؛ ولی شرطی دارد که باید خداوند هم اذن بدهد. اگر به طبیب مراجعه کرد و خداوند اذن نداد خوب نمی شود. و اگر به طبیب مراجعه نکند هم خوب نمی شود. روایت داریم که:: «إنَّ نَبِيّاً مِنَ الأَنبِياءِ مَرِضَ، فَقالَ : لا أتَداوى حَتّى يَكونَ الَّذي أمرَضَني هُوَ الَّذي يَشفيني . فَأَوحَى اللّه ُعزوجل: لا أشفيكَ حَتّى تَتَداوى؛ فَإِنَّ الشِّفاءَ مِنّي.» [7] یعنی «پیامبری از پیامبران بیمار شد و گفت من خودم را درمان نمی کنم. تا اینکه کسی که مرا بیمار کرد، مرا خوب کند. خداوند وحی فرمود: من درمانت نمی کنم تا این که خودت را درمان کنی. زیرا درمان از من است.» پس درمان حق است وباید به طبیب مراجعه کرد. کسی که به طبیب مراجعه کند، صدردصد خوب نمی شود. بلکه باید خداوند اذن بدهد.
صحیح بودن همه ی احتمالات:
هر چهار احتمال صحیح است؛ اینکه بیان شد شفا از خداست. معنایش اینست که علل واسبابی دارد و خداوند توفیق بین اسباب ایجاد می کند. اعتقاد و دل خوش کردن هم نقش دارد. دارو هم نقش دارد.
طب را باید اینگونه تعریف کنیم که: العلم بالداء و الدوا مع کسب المهارة الازمه لممارسة العلاج. پس معلوم شد که گفتار طبیب در درمان نقش دارد. یکی از خطرات طب جدید این است که، می گوید سرطان درمان ندارد. دیابت درمان ندارد. این باعث می شود که درمان صورت نگیرد. و حال اینکه پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: هر بیماری دارای دوایی است. این فرمایش باعث می شود که مردم به دنبال دارو و درمان بروند و بیمار وقتی می فهمد که بیماری اش درمان دارد، خیلی تاثیر دارد. امید، ارزش دارد. الان فردی که مبتلا به سرطان می شود، اگر نداند و نفهمد که سرطان دارد، ممکن است بیست سال هم عمر کند. ولی اگر بفهمد، یکسال هم طول نمی کشد. فرق این دو حالت اینست که می گویند: سرطان درمان ندارد. اگر بگویند ما درمانش رانداریم. مشکل حل می شود. طب سنتی ، طب اسلامی درمان دارد.نمونه های تاثیر داشتن روحیه و امید در درمان:
طبیبی به من گفت: غده ای روی دستم پانزده سال است، دارم. محل کارم و آزمایشگاه کنار هم است. هیچگاه آزمایش نگرفته ام. چون آزمایش بگیرم، دیگر زنده نمی مانم و می افتم. طب اسلامی امتیازش، امید دادن به بیمار است. واقعا هم تاثیر دارد. امید دادن خیلی مهم است. هر کسی می خواهد بیماری را درمان کند باید او را دلخوش کند. شخص قدرتمندی بیاید پیش طبیب، طبیب نگاه می کند می گوید شما سرطان دارید، شخص همان جا صحیح وسالم با یک کلمه می افتد. شخص معلولی را دو نفر به مطب می آورند، دکتر می گوید شما از من سالم ترید. همان جا می ایستد و راه می رود. این یک کلمه نقش اساسی دارد. علت درمان نشدن خیلی از بیماری ها ترساندن دکتر هاست. که اگر نیایی خوب نمی شوی. خیلی وضع تو وخیم است. خطرناک است. اگر چیزیش هم نباشد بیمار می شود.
---------------
پی نوشت :
[1] دانشنامه احاديث پزشكي، محمد محمدی ری شهری، ج1، ص46.
[2] دانشنامه احاديث پزشكي، محمد محمدی ری شهری، ج2، ص460.
[3] بحار الأنوار، علامة مجلسي، ج59، ص62، ط دارالاحیاء التراث.
[4] ميزان الحكمه، محمد محمدی ری شهری، ج6، ص464.
[5] ميزان الحكمه، محمد محمدی ری شهری، ج6، ص464.
[6] ميزان الحكمه، محمد محمدی ری شهری، ج6، ص464.
[7] دانشنامه احاديث پزشكي، محمد محمدی ری شهری، ج1، ص50.
---------------
منبع : ارتباط شیعی
- وبلاگ کاظمی
- بازدید: 916
- 21