قدرت و درد آسیب پذیری!
آسیب پذیری می تواند مسئله پیچیده ای باشد. از یک طرف، می تواند ما را به خوشبختی نهایی خود نزدیک تر سازد. از سوی دیگر، که کمتر جذاب است، می تواند منجر به عمیق ترین غصه ها شود.
پس کدام یک بهتر است؟ دوست داشته باشیم و از دست بدهیم – در حالی که رنج اضطراب از دست دادن را تجربه میکنیم – و یا هرگز دوست داشتن را تجربه نکنیم؟ این بستگی به آن دارد که چه کسی آن را بخواهد.
ماسک خود را بردارید!
برنی وار در کتاب خود تحت عنوان ۵ پشیمانی مهم در زمان مرگ، دگرگونی زندگی توسط درگذشتگان، تجربیات خود را در مراقبت از افرادی که در حال مرگ بودند، توصیف میکند. طی چندین سال، او پشیمانی های رایجی که تقریبا همه بیماران در حال مرگ که با آنها کار می کرد، داشتند را کشف کرد مثلا اینکه، ای کاش به خودم اجازه داده بودم خوشبخت زندگی کنم.
وار مینویسد: “این مورد به طور شگفت آوری رایج بود. اکثر افراد تا پایان زندگی نفهمیدند که خوشبختی انتخاب است.” او می گوید، راحت تر بگویم آنها در الگوها و عادت های قدیمی گیر افتاده اند. “ترس از تغییر، آنها را وادار کرد به دیگران و خودشان وانمود کنند، که راضی هستند و تمایل داشتند که بخندند و دوباره با همین حماقت زندگی کنند.”
یکی دیگر از پشیمانی های رایج، این بود که ای کاش شجاعت بیان احساسات خود را داشتم.
کارن آر. کوئینگ، روان درمانگری است که میگوید: “هنگامی که با مراجعین خود در مورد اینکه به خودشان اجازه دهند تا از لحاظ احساسی آسیب پذیر تر شوند، صحبت میکنم، آنها اغلب اصرار دارند که نمی خواهند آسیب ببینند.” “از آنها می پرسم که آیا واقعا در زندگی چنین چیزی ممکن است. البته که این طور نیست، و این چیزی است که اکثر مردم درک نمیکنند. ما ممکن است با آسیب پذیر بودن صدمه ببینیم، اما با مقاومت و اجتناب از نشان دادن احساس خود نیز به خود آسیب می زنیم.”
در فرایند پنهان کردن خودمان در پشت دیوارهایی که خود ساخته ایم، ممکن است فکر کنیم از خودمان دفاع می کنیم، و شاید تا حدودی هم همین طور باشد – حداقل در کوتاه مدت، با این حال، مشکل دیگری وجود دارد که موجب پشیمانی در زندگی میشود – برخی می گویند حتی دردی که بیشتر از درد از دست دادن است، و آن هم درد پشیمانی است، درد دانستن اینکه ما به دلیل ترس خودمان، فرصت هایی را از دست داده ایم، فرصت هایی از قبیل پتانسیل عشق و ارتباط.
“هنگامی که به گذشته خود نگاه می کنم و فکر می کنم چقدر وقت صرف هیچ کرده ام، چقدر وقت در بیهودگی، اشتباه، تنبلی و ناتوانی در زندگی تلف کرده ام، چقدر کم قدردانی کرده ام، چند بار قلب و روح خود را مورد آزار قرار داده ام، دلم کباب میشود. زندگی یک هدیه است، زندگی شادی است، هر دقیقه می تواند انتهای خوشبختی باشد.” «فیودور داستایفسکی»
درد اجتناب ناپذیر است. رنج اختیاری است.
یک تمثیل شگفت انگیز در سنت بودایی وجود دارد که در مورد دو تیری که هنگام آسیب، به ما می رسند، صحبت میکند. تیر اول خود رویداد دردناک، یعنی صدمه یا آسیب است. این ها آسیب های اجتناب ناپذیر هستند که با زندگی همراه هستند، آسیب هایی که فراتر از کنترل ما هستند. با این حال، تیر دوم آسیبی است که ما به خودمان وارد میکنیم. ما این آسیب را از طریق واکنش های خود نسبت به این رویدادها به خود وارد میکنیم وقتی که ما به روش هایی که شامل خشم، نشخوار فکری بی پایان و یا خودخواهی هستند، واکنش نشان می دهیم.
بنابراین در مورد دلشکستگی و آسیب، چگونه از وارد شدن دومین تیر و یا حداقل، کاهش دردی که آن آسیب به ما وارد میکند، اجتناب کنیم؟ طبق گفته کوئنیگ، ما می توانیم اقداماتی را برای کاهش شدت آسیب انجام دهیم، از قبیل یادگیری برای تحمل نکردن هر چیزی به تنهایی، و تقویت انعطاف پذیری با یادگیری مهارت های مورد نیاز زندگی برای نپذیرفتن، رها کردن و از دست دادن. “همانطور که اعتماد به نفس و عزت نفس خود را تقویت کنیم، کمتر نسبت به آنچه که دیگران در مورد ما فکر می کنند، آسیب پذیر می شویم، زیرا لازم نیست کامل باشیم و حس صادقانه در مورد خودمان داشته باشیم. بنابراین آسیب پذیر بودن کمتر به ما صدمه میزند.”
سیلویا م. دوتچویچی، رئیس و بنیانگذار مرکز درمان بحرانی می گوید، تمرین با یک درمانگر روش دیگر است. از طریق فرایند درمان بحرانی، مفهوم عشق و همبستگی به آرامی در روابط بالینی ظاهر می شود. برقراری ارتباط، یادگیری نحوه برخورد با دیگران در ساعت درمانی، طرح هنر عشق است؛ هنر بودن در کنار کسی، هنر پذیرش نقص ها و خوبی های خود و دیگران و هنر با هم بودن.
میشل لنو، دکتر روانشناسی، می گوید: “اعتبار و آسیب پذیری را به کار بگیرید. با خودتان، کسانی که اعتماد دارید، و آشنایان جدید، تمرین کنید. خودتان باشید، خودتان را دوست داشته باشید، خود را نشان دهید … و بدانید که در جمعی که هستید، پرورش خواهید یافت.”
حقیقت این است که تمام روابط به پایان خواهند رسید، چه از طریق جدایی، مرگ و یا عوامل دیگر. هیچ چیز در این دنیا دائمی نیست، از جمله خودمان. آیا این بدان معنی است که ما باید زندگی خود را به طور کامل تمام کنیم فقط به این دلیل که یک روز زندگی به پایان خواهد رسید؟ یا بهتر است سعی کنیم و شکست بخوریم، تا اینکه هرگز تلاشی نکنیم؟ باز هم بستگی دارد به اینکه چه کسی از شما بخواهد.
برای کسانی که خواهان زندگی با پشیمانی کمتر در آینده هستند، شاید به جای ترس از افتادن، بهتر باشد از افتادن و شکست هراسی نداشته باشند.
منبع: سایت پزشکی و مجله سلامتی راستینه
- وبلاگ ایمان فروزش
- بازدید: 684
- 4