فصل در معرفت اديم و انواع آن
اديم انواع است و بهترين اديمها مكى و بعد از آن ينبوعى (است) و ينبوع ديهى است هم از حساب مكه و آن اديم خرد باشد ازين خردتر و روشن تر. و بعد از آن عقيقى، و عقيق هم ديهى است از ولايت مكه و اين اديم از ديگر اديمها سرخ تر و بزرگتر باشد. و بعد از آن طائفى، و طايف شهريست نزديك بيمن و مكه. و طايفى خام رنگ تر باشد و برنگ تيره تر و از مكى خردتر و روغن دارتر. و بعد از آن ترابى باشد كه خاك رنگ بود. و بعد از آن عدنى و آن از همه بدتر باشد، و سرخ رنگ و تيره بود. و اين جمله را بغير عدنى درين ولايت طايفى خوانند.
و از همه موزه را اديم مكى بهتر باشد. و سياه كردن را عقيقى. و كارهاء خرد را مثل كيسه و كمر و شانه دان برزرد و ازال (؟) و كار نقاشى را ينبوعى لايق بود. و نوعى اديم باشد كه در بصره سازند و آن خيانت اديم باشد. و از هندوستان اديمى آرند و هم بد بود اما بكرمان اديمى كنند خوشاب استر را شايد.
و عوام گويند كه چون سهيل بر اديم تابد نيكوتر باشد.
و از اين جهت اديم كه از حوالى يمن و طائف آرند كه سهيل را در آن تأثيرى بيشتر بوده بهتر باشد. و اين سخن را اصل از آنجاست كه پوستى كه در خريف بود بهتر از پوستهاست كه در ربيع باشد هم بر قياس پشم. و سهيل قريب بفصل خريف طلوع كند از اين سبب چون اديم خريفى بهتر باشد بواسطه طلوع سهيل دانند، و اديم آن طرفها كه بهتر است جهت نيكوئى و لطافت گياههاست كه در آن حدود مى باشد.»
و نسخه بعبارت زير ختم مى شود
«و من اللّه التوفيق و الحول و العصمة و القوة. تم المختصر فى العشر الاول من جمادى الاخر لسنة اربع و خمسين و سبعمائة بحمد اللّه و حسن توفيقه»
در پايان معرفى نسخه هاى تنسوخنامه لازم است متذكر شود كه نسخه هاى مختصر ديگرى در شناخت گوهرها و نفايس و اطايب و چيزهاى نادر و غريب بنام تنسوقنامه و جواهرنامه موجود است كه از جهت ترتيب ابواب و فصول و شيوه نگارش و اختصار آن با نسخه هاى وصف شده در پيش تفاوت و اختلاف بسيار دارد و بعضى بافلاطون حكيم نسبت داده شده است كه درستى و صحت اين نسبت معلوم نيست. از آنجا كه اين نسخه ها با نسخه هاى پنجگانه تفاوت بارزى داشت از آنها جز در موارد معدود استفاده ننمود و از آنها بهره نگرفت. و اينك براى اطلاع و آگاهى علاقه مندان به معرفى دو نسخه از نسخه هاى مذكوره مى پردازد.
نسخه ايست بنام «تنسوقنامه» در كتابخانه ملى ملك بشماره 768 كه با نسخ ديگر اختلاف بسيار دارد مقدمه اش اين است
«اما بعد چنين گويد: مؤلف اين مختصر استاد و حكيم عالم افلاطون كه چون پادشاه جهان اسكندر فيلقوص از اين محب التماس كرد كه كتابى ميخواهم بنويسى در شرح حال معدنيات و ديگر تنسوقها و طرايف ها و چيزهاى غريب آنچه ترا معلوم است. بر حسب فرمان عالى اين كتاب را تأليف كردم و «تنسوقنامه» نام نهادم بر چهار باب قسمت كردم و اللّه الموفق و المعين»
در كتابخانه مجلس شوراى ملى نسخه ديگرى است بنام جواهرنامه بشماره 900 كه آن نيز در مقدمه بافلاطون نسبت داده شده ولى نام تنسوقنامه در آن نيست مقدمه آن چنين است.
جواهرنامه افلاطون عليه الرحمة و الرضوان «شكر و سپاس بى قياس حضرت پروردگار را جل جلاله اما بعد چنين گويد: مؤلف ابن مختصر حكيم افلاطون كه بعد از التماس سكندر بن فيلقوس از اين ضعيف اين چند كلمه در شرح معدنيات و جوهريات و خواص جواهر مرواريد و شرحهاى هريك بر بياض آورد و آن هفتاد چيزست و در چهار باب اختصار نموده باب اول در جواهر. مرواريد از جنس استخوانست و گويند از باران نيسانست.»
نظير اين نسخه جواهرنامه دو نسخه ديگر در فهرست كتابخانه پزشكى ديده مى شود كه بافلاطون منسوب است يكى در مجموعه شماره 259 بنام تنسوقنامه و ديگر در مجموعه 280 بنام جواهرنامه كه اين دومى با شماره 900 مجلس شوراى ملى برابر و يكى است.
مصحح محترم كتاب عرايس الجواهر در پيش گفتارى كه بر اين كتاب نوشته اند در حاشيه صفحه ده نام چند كتاب كه مربوط به جواهرشناسى و معرفت سنگهاى قيمتى است آورده كه براى طالبان و علاقه مندان بدين فن بسيار مفيد و سودمند است.
گرچه كتابهائى كه در اين فن تاليف شده بسيار است و چنانكه ايشان متذكر شده اند معرفى تمام آنها مقدور نه و مجالى براى ذكر تمام آن نيست معهذا نگارنده چند نسخه ديگر كه در گوهرشناسى تأليف شده و در تصحيح كتاب تنسوقنامه از آنها بهره برد بى آنكه نام كتابهائى كه ايشان ياد كرده اعاده نمايد بر فهرست ايشان افزود و بمعرفى آن نسخ پرداخت باشد كه خوانندگان را سود بخشد و آن نسخه ها عبارتست از:
1- جواهرنامه محمد بن مبارك قزوينى. مؤلف از شاگردان امير صدر الدين شيرازيست و مؤلفه خود را بعد از جواهرنامه استاد در 886 تاليف كرده است آخر كتاب بدين عبارت ختم مى شود.
«تمام شد رساله جواهرنامه من ضحوة يوم الخميس بيست و دوم جمادى ثانى (كذا) عمت بركاته تم سنة ست و ثمانين و ثمانمائة»
اين رساله در مجموعه اى بشماره 2869 در كتابخانه مدرسه سپهسالار موجود است، نسخه ناقصى هم از تنسوقنامه ايلخانى ضمن اين مجموعه مى باشد كه صفحه اول آن افتاده و از آخرش نيز چند ورق ساقط شده است.
2- معرفة الجواهر تاليف محمد باقر بن محمد كاظم شريف كاخكى كه در سال 1104 در جواهرشناسى تأليف كرده است اين رساله مشتمل بر هيجده باب و خاتمه اى ترتيب يافته و نسخه خط مولف است.
شريف كاخكى كه پيداست در جواهرشناسى بى اطلاع نبوده جواهرنامه غياث الدين منصور را با اندك تغييرى با همان عبارات بنام خود كرده است مانند عملى كه ابو القاسم عبد اللّه كاشانى در كتاب عرايس الجواهر با تنسوقنامه نموده با اين تفاوت كه كاشانى در كتاب عرايس مقالتى در تراكيب و معاجين و انواع عطرها از خويش افزوده كه در تنسوقنامه نيست و ليكن در معرفة الجواهر شريف مطالبى زياده بر جواهرنامه ديده نمى شود نسخه معرفة الجواهر در كتابخانه آستان قدس رضوى بشماره 6371 موجود است.
3- كتاب خواص الاشجار شماره 5079 نسخه كتابخانه آستان قدس رضوى.
اين نسخه از نسخ بسيار نفيس قديمى است كه اصل آن كتاب الحشائش ديسقوريدس است كه از يونانى بسريانى و از سريانى بعربى نقل شده است در آخر مقاله دوم چنين آمده است.
«تمت المقالة الثانية من كتاب الحشايش من نقل حنين بن اسحاق لكتاب ديسقوريدس من لغة اليونانى الى اللغة السريانى»
4- مجموعه مثنويات رشيد عباسى شامل چند مثنوى بنامهاى جواهر الاسرار و نقش ارژنگ و غيره است كه هريك به وزنى از اوزان مثنوى سروده شده است.
جواهر الاسرار بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلان از بحر سريع مطوى موقوف است چنانكه گويد:
در صف ميدان سخن چون رشيد
تا شوى از دائره اهل ديد
مثنوى ديگر بر وزن مفاعيلن مفاعيلن فعولن، هزج مسدس محذوف است كه بدين بيت آغاز مى شود.
شبى آيينه نور تجلى
چو زلف از دودمان حسن ليلى
و مثنوى ديگر مسمى به نقش ارژنگ مى باشد. شاعر در عنوان هريك از مطالب آن رباعى آورده و بعد يك يك از جواهرات را ذكر و وصف كرده است و پس از ياد خواص و منافع هريك جدولى آورده كه بهاء اقسام آن جواهر را از خرد و بزرگ در آن درج نموده است. چنانكه در صفت ياقوت گفته است.
هر ياقوتى كه زرد و جوهردار است
موجش چو شعاع مهر زرين بار است
از زردى رنگ اوست گلگونه سرخ
رنگ گل زرد رونق بازار است
باز نطقم ز شعله گفتار
شده گلگونه خزان و بهار
جلوه حسن و عشق بوقلمون
از بهار سخن بود گلگون
زان شدم در سخن خزان آرا
كه بود رنگ عشق از آن پيدا
نور عشق آتشى است آينه رنگ
حسن معنى نمايد از دل سنگ
رنگ ياقوت زرد و زرين به
درخور آب و رنگ سنگين به
پشت و رويش بود چو پاك تراش
جوهرش از قبول حسن قماش
قابل دست شهريارانست
باب انگشتر سليمانست
ديدنش صبح ميمنت دارد
رتبه اش رو بسلطنت دارد
آنچه كامل عيار و رنگين است
چهره افروز و صاف رنگين است؟
عكس آبش شود چو شعله فروز
آفتابى بود جهان افروز
مى كند نور ديده را روشن
غنچه دل ازو شود گلشن
ذات عين الهرش گهر سنگست
هم ترازوى كوه فرهنگست
وزن و رنگش چو شد تمام عيار
آنچه گويند اشرفى بشمار
با چنين رتبه و قبول اثر
اوج قدرش بدان ببال نظر
جنس خوبش كه آفتاب لقاست
درخور رتبه روشناس بهاست
چهره زرد عاشقانه او
گرچه باشد ز حسن جلوه نكو
كى چو ياقوت سرخ آتش خوست
قيمتش ده سه شماره اوست
در صفت سنگ ماه كه حجر القمر و براق القمر هم نامند گويد:
سنگ حجر القمر ز يك نقطه خال
گرديده سواد گردش بدر و هلال
با رتبه اوج خود قرانى دارد
گاهى بكمال رو كند گه به زوال
رشيد عباسى از شعراى دوره صفويه و معاصر شاه عباس بزرگ و شاه صفى بوده است وى علاوه بر ذوق شعر و شاعرى در جواهرشناسى و معرفت انواع سنگهاى بهادار اطلاع كافى داشته و در زمره جواهرشناسان عصر خويش محسوب مى شده است. او كتاب خويش را در معرفت جواهر بسال 1048 بنظم آورده است و بيت زير را
بهر تاريخش از در گفتار
چهره بنمود گوهر شهوار
ماده تاريخ فراغ از آن ذكر كرده است كه نگارنده نتوانست اين تاريخ را از بيت مذكور بيرون آرد.
در اين كتاب دو تاريخ ديگر نيز هست كه پيداست كه شروع بنظم آن در اواخر سلطنت شاه عباس بوده است يكى ماده تاريخى است كه از اين مصرع «از گل نو جهان گلستان شد» بدست مى آيد و برابر با سال 1038 است.
و ديگر تاريخى كه از مصرع «سر انگشت را بخاتم كن» حاصل مى شد و بحساب جمل مطابق 1042 است (سر انگشت الف است كه بحساب جمل يك مى باشد و آنرا بر «خاتم» كه 1041 است چون افزايند 1042 گردد) اين نسخه در كتابخانه ملى ملك بشماره 5266 مضبوط است.